گوشه ی دخمه خلوتی دارد
کوه طورش همین سیه چال است
نمک ِ آخرِ مناجاتش
روضه های شهید گودال است
***
توبه می کرد جای مردم شهر
گریه می کرد جای ما و شما
پسر فاطمه دعا می خواند
نیمه شبها برای ما و شما
***
هردلی عاشق نگاهش شد
خالی از تیره گی و زشتی شد
در کنار ضریح چشمانش
زن بدکاره ای بهشتی شد
***
زن رقاصه را به راه آورد
عارف حق ، جدا ز غیرش کرد
پشت آن میله های فولادی
این چنین عاقبت به خیرش کرد
***
با رکوع و سجود فاطمی اش
شیوه ی بند گی به او آموخت
با نگاه پر از محبت خود
حکمت زندگی به او آموخت
***
ساق پایش شکستگی دارد
داد می زد ز درد سجاده
غل و زنجیرها اجازه دهید
در قنوتش به زحمت افتاده
***
درد تا مغز استخوان می رفت
با لب تشنه تا لگد می خورد
رسم این خانواده است انگار
چقدر بی هوا لگد می خورد
***
پروبالش شکسته ای صیاد
این قفس خوب گوشه گیرش کرد
تازیانه نزن، که رفتنی است
دوری از آشیانه پیرش کرد
***
"مرد باشید و روی واژه ی شرم "
مثل آل امیه خط نکشید
می زنیدش زبان روزه بس است
حرف ناموس را وسط نکشید
***
نزنید انقدر به پهلویش
یاد غمهای مادرش افتاد
حرف شهر مدینه شد ای وای
باز هم یاد دخترش افتاد
***
شهر بغداد ناجوانمردی
بردی از یاد حُرمت نمکش
خیزران را به یادم آورده
زخم لبهای خشک و پر ترکش
***
حرف از خیزران و زخم لب است
جای طشت طلا فقط خالیست
روضه ی طشت دردسر ساز است
جزء آن روضه های جنجالیست
***
به تمسخر گرفت قرآن را
طعنه زد با کمال بی شرمی
به لب خشک قاری قرآن
چوب می زد برای سرگرمی
شاعر : وحید قاسمی
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 7:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه